نوشته های سه ادب دان کوچک
نوشته های سه ادب دان کوچک

نوشته های سه ادب دان کوچک

یک روز بارانی

یک روز بارانی  

 

با سر و صدای احوال پرسی قطرات باران و پنجره از جا برخاستم. خدا خدا می کردم رحمت خدا وسیله ای برای اجابت دعایش شود و او هم آزاد شود.  

ادامه مطلب ...

کارشناسی

 

مجری-امریوزدر خدمت کارشناسرسرشناسر دکتر پژمک فلژفی هژتیم و درباره ی موضوع بسیار مهمی بحژ میکنیم

کارشناس کلی-ببخشید نفهمیدم چی شد؟

مترجم- ترجمه میکنم؛ امروز درخدمت کارشناس سرشناس دکتر پشمک فلسفی هستیم و درباره موعضوع بسیار مهمی بحث میکنیم

ک.ک-آها

مج- بره بره...سلام عرض میکنم آقای پژمکی

کارشناس ویژه- سلام بله....سلام عرض میکنم خدمت بینندگان عزیز برنامه مستقیم شنقلیزه


  

مج- موژوع امریوز برناممون در باره زمان حاله

ک.ک- ها؟؟؟؟؟

مت- ترجمه میکنم موعضوع امروزبرنامه ی ما درباره ی زمان حال می باشد

ک.ک- آقا لطفا واضح حرف بزنین

مج- بله بله

ک.و- ابتدا باید عرض کنم زمان حال یا مضارع به چند گونه مضارع اخباری

مج- ببخشید داداش اشتباه شده...ژمان فلژفه

ک.و- آه بله...اشتباه شد...یک لحظه فضای برنامه رو با برنامه ی کنکور غیر انتفاعی است اشتباه گرفتم ...نه که استادیوم ها یکسان است

زمان حال؛ آها در این زمان بیماری های عجیبی موجودات را درگیرکرده است...لاکپشت ها دچار دیوار گرایی، انسان ها دچار بیماری هایی چون...

مج- آقا داداش میگما...داریم بحژ فلژفی میکنیما ...بحژ فلژفی بحث ادبی و پژشکی نیستا

ک.ک- آقای محترم 1 لحظه زبان به حلقوم بگیرید بگذارید حرف بزنن میخوایم ازاین مسائل به فلسفه برسیم

ک.و- بله...بله راست میفرمایند....لطف کنین وسط سخنم نپرید ...رشته کلام گم و گورمیشه...بله کجا بودیم

مت- آقای دکتر پشمکی درقسمت انسان ها دچار بیماری هایی چون...

ک.و- آها بله....مثل؛یخچال گرایی ،کل پالی یا همان کلفرنی که مثل شیزوفرنی یا همان کندوکاو وتخلیه کرم یاکرم ریزی شده اند...این بیماری هادر همه سنین یکسان بوده و هست....ولی بعضی بیماری هابه مرور زمان در آدم ها ایجاد شده و از بین میروند ولی این بیماریها غیر قابل درمان بودی و ازجنینی همراه تخمک دربدن وجود دارند...بیماری یخچال گرایی عبارت است از گراییش و مجذوبیت بیشاز حد به یخچال ، کل پالی یعنی گشتن به ظرز مخفیانه که بیشترین رتبه های این بیماری به ترتیب ازبزرگ به کوچک در رشته های مختلف به این گونه است؛کندو کاو در سایت های فیلتر،سرچ اسامی منفور مثل؛ سیلینا گومز،جِستا آلبالو...برار در پیت...جنی فری فری لوپ قرمزی،جیبی

ک.ک-هــــــــــا؟؟؟؟؟؟؟؟

مت-منظور دکتر...سلنا گومز،جسیکا آلبا،برارپیت،جنیفر لوپز،جی بی بود

ک.و- بله میفرمودم...رتبه ی بعدی به سرچ تصاویر بـــــــــــــــــــــــــوق و فیلمهای بــــــــــــوق بــــــــــــــوق....است ورتبه بعدی به جست و جو در وسایل پدر و مادر و کلا شخصی خانواده تعلق دارد...رتبه آخر هم هم مربوطبه سوراخ یابی درجهت پیدا کردن شیرینی وشکلات است، بیماری بعدی که کخ ریزی است به منظور ول ول کردن و جنبش کردم در انتهای روده بزرگ و درسوراخ بــــــــوق ..میشه اینقد سانسورنکنین؟؟؟؟؟.....دقیقا همان جا که میدانید است

-بله بله درست میفرمایید

-معلومه مبحث بعدی بررسی از نظر اقتصادیه....................

10ثانیه سکوت...

ک.ک-هه خواب پیش

مج- ها

مت- تموم شد؟

ک.ک- نه مث اینکه

مج- آه وویی

مت- من بمیرم دوباره بحث فلسفی کنم

ک.ک- هوم

مج-منم همبنطور عمرا

ک.و-بله میگفتم....اینگونه است که...

مج- شنوندگان عزیز شما را به خدای بزرگ میسپاریم...خدا یارونگه دارتان

...

پشت صحنه

...

-دستتون طلا برنامتون باعث شدکه امروزکلی رو آنتن باشیم

-آره آره کلی راننده کامیون زنگ زدن تشکر کردن که موجب شدیم خوابشون نبره...هرچند که به خاطرموضوع چرت برنامه کلی اعصابشون داغون بود

-آره آره بهتره بریم بخوابیم    



"مانیا.م"

....

در آسمان سرک می کشیدم برای یافتنش ولی بی نتیجه بود...پشت ابر ها پشت کوه ها نبود...بگویم تمام آسمان را زیر و رو کرده ام دروغ نگفته ام...آری همه اش گشتم و گشتم ولی نبود...بالاخره شب شد و من هم خسته کنار کنار دریای اشک هایم نشستم مثل دریای واقعی شور بود....شور شور  انگار تمام شباهت من و دنیای واقعی دریای شورمان بود...چشم دوختم به دریایی که از سیاهی آسمان سیاه بود.....ناگهان دیدمش خودش بود ولی نه در آسمان بلکه در زمین ولی بازهم دست نیافتنی وسط دریای اشک هایم بود.....مثل همیشه درخشان و زیبا و ستارگان چشمک زن دورش حلقه زده بودند،گویی آن ها هم نمیخواستند ماهشان را با کسی قسمت کنند...دلم را به دریا زدم ،سوار قایق پارویی خیالم شدم...و به سختی خودم را به وسط دریای اشک رساندم ....دستم را دراز کردم که لمسش کنم ولی تکان خورد....چند بار این کار را کردم تا فهمیدم آنچه می بینم تصویر اوست بر صفحه ی خیالم...گریه ام گرفت...لم بارانی شد ولی کم نیاوردم سرم را بالا بردم تا به خدا بگویم کاری کند...ولی هنوز "خ" خدا را نگفته بودم که دیدمش خود واقعی اش را ولی باز هم دست نیافتنی ...او بر آسمان شب خانه داشت..

خدایا چه دانایی که آگاهی بر حتی سخن شروع نشده ام

بی نهایت دوستت دارم


"مانیا.م"

چشم های آبی که...


 

      یک جفت چشم آبی که روی تک تک وسایل اتاق می چرخید ،از میز تحریر کنار پنجره تا کمد دیواری قهوه ای شیک کنار

در...از حالت چهره اش را گیجی را می شد فهمید گرچه به صورت غیر ارادی سعی در پنهان کردن آن کرده بود...  

یک جفت چشم آبی که روی تک تک وسایل اتاق می چرخید ،از میز تحریر کنار پنجره تا کمد دیواری قهوه ای شیک کنار در...از حالت چهره اش را گیجی را می شد فهمید گرچه به صورت غیر ارادی سعی در پنهان کردن آن کرده بود...

 

ادامه مطلب

  ادامه مطلب ...

داستانی: پس از موعد مقرر

پ.پ:

این داستانو اول راهنمایی نوشتم...میشه گفت شاید اولین کار داستانی بوده که هنوز دارمش..و هنوزم که هنوزه واسم خیلی جالبه که بچه بودم چه تخیل فعالی داشتم...امسال تو همین مدرسه ای که لوکیشن اصلی این داستان خوفناکه داریم درس میخونیم و خلاصه خیلیم خوش میگذره

 

 

 

 

 

 

روز چهاشنبه بودآخرین روزهفته ازنظرمدرسه ای ها ودو روز تعطیلی پشت سر هم.زنگ های اول تاسوم مثل فرفره گذشت ولی در زنگ چهارم به من ودوستم مرضیه مسئولیتی داده شد.درمدرسه ی ما 6 کلاس وجودداردواز هرپایه 2 کلاس ولی امسال از پایه ی اول 3 کلاس ثبت نام کرده اند.برای همین به جای 6کلاس 7 کلاس شده ایم به خاطراین کاریکی از کلاس های سوم  یعنی سوم 1 به داخل دبیرستان دخترانه رفته اند.آن روز به من ودوستم خانم وحید نیا گفت:(برگه های نمونه سوالات آزمون ریاضی را به کلاس سوم 1 در دبیرستان ببریدوبه بچه ها بدهید.) من ومرضیه از مدرسه خودمان بیرون آمدیم وبه دبیرستان رفتیم وقتی درحیاط دبیرستان بودیم مرضیه در پوست خود نمی گنجید چون من واو اولین باری بود که به دبیرستان دخترانه ی تیزهوشان قدم گذاشته  بودیم .وقتی به داخل مدرسه رفتیم ابتدا طبقه ی اول راگشتیم .

  

بقیه ادامه مطلب

 
ادامه مطلب ...