نوشته های سه ادب دان کوچک
نوشته های سه ادب دان کوچک

نوشته های سه ادب دان کوچک

آرامش


 

گهی پر شور می تازی

گهی با اشک می نالی

گهی آرام آرامی

گهی ازغصه نالانی

نداند هیچکس رازت

نهان اسرار پنهانت


  

دلت گاهی تپد آرام و افسرده

گهی احساس تنهایی فراگیرد تورا آهسته آهسته

گهی آهی فرو پاشد وجودت را

تمام تار و پودت را

تو محتاجی ، تو محتاج کسی هستی

که گیرد دست سردت را

وجود پر ز دردت را

کَند از سنگ فرش خیابان های تنهایی

دلت گرمای دستی را طلب کرده

دلت آرامش محضی طلب کرده

نمیدانی کجاست گرما و آرامش

کجاست جواب این همه خواهش

پر از بیم و پر ازخواهش

میروی در پی آرامش

ولی آیا جواب پرسشت نزدیک میباشد؟

یا که نه در رهی پر فراز نشیب میباشد

درنیمه راهی و کم کمک پر میشوی

از حس آشنایی به نام ترس

آرام میشکند شیشه ی شجاعت و تو

از ترس مرگ میدوی به سوی سختی و نبرد

در آخراین قصه سرانجام کار تو

پیداست درگوی پیشگوی عقل

هر گزنرو این راه که جزدرد درآن ثمری نیست

آهسته بگو یارب کمکم کن که جز خیر نبینی


"مانیا.م"


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.